Web Analytics Made Easy - Statcounter

سیدعطاالله مهاجرانی فعال سیاسی مقیم لندن در یادداشت خود در اعتماد نوشت:

موضوع حجاب و نسبت آن با گشت ارشاد، با هر بینه و برهانی که تاسیس شده باشد؛ جزء اصول دین نیست! تجربه نشان داده است که «از قضا سرکنگبین صفرا فزود!»

این گشت موجب نفرت و انزجار از دین و آیین و حجاب شده است. می‌توانیم تصور کنیم دختری که با اهانت و گاه هل دادن و گاه ضرب و شتم، قرار است امر به معروف شود و گاه مامور محترم دست و بازوی دختر را می‌گیرد و او را می‌کشاند تا او را به زور به درون ون بیندازد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

(این تماس با نامحرم مشروع است؟!) برای همیشه تصویری سیاه از دین و ایمان و حجاب در ذهن آن دختر که «مادر» فردای این سرزمین است، نقش می‌شود.

تصور کنید آن دختر مسیحی باشد. یا اساسا در خانواده‌ای که تقید و پایبندی و شناختی از احکام اسلامی ندارد، پرورده شده باشد؛ ما با آموزش و پرورش و مسجد و مدرسه و صدا و سیما، چه آموزشی به او داده‌ایم؟ تا او را مجذوب دین و آیین کرده باشیم؟ از او چه توقعی داریم؟

در محله خانه پدری و مادری‌ام در اراک، در محله ابوذر، همسایه‌ای داشتیم که کانون شادی و محبت در محله بود. مرحوم غلامرضا کفاش، خدا رحمتش کند، ستاره همه عروسی‌های محله و نیز عزاداری‌ها بود. در خدمت سر از پا نمی‌شناخت و صدای خنده‌اش خاموش نمی‌شد. همان اوایل انقلاب دخترش را به بهانه بدحجابی گرفته و شلاق زده بودند. آن دختر دیگر از خانه‌شان بیرون نمی‌آمد. مغموم و افسرده شده بود.

مادرش برای مادرم تعریف کرده بود که وقتی مهمان هم به خانه‌شان می‌آید، دختر می‌رود در گوشه حمام می‌نشیند و بیرون نمی‌آید. شادی از خانه غلامرضا کفاش و محله رخت بربسته بود. خانه‌شان را عوض کردند. زندگی یک خانواده فدای فهم غلط و جهالتی شد که دختری را به بهانه بدحجابی شلاق زده بودند. مگر این تصویر تا ابد از ذهن و زندگی آن دختر و خانواده و دوستانش پاک می‌شود؟

مرحوم مادرم همیشه این قصه تلخ را با چشم پر از اشک روایت می‌کرد.

به قول شهید حاج قاسم سلیمانی گمان کنیم که «این دختران، دختران ما و شما هستند.» قانون و روش‌ها را اصلاح کنید.گشت ارشاد را تعطیل کنید. شاید فردا دیر باشد!

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: آن دختر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۴۷۳۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم

به گزارش خبرآنلاین چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

23302

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198

دیگر خبرها

  • دخترم عکس‌های شرم‌آوری از خود در فضای مجازی گذاشت و آبرویم را بُرد / دیگر نمی‌‌توانم او را تحمل کنم!
  • ۳ رمان نوجوان تألیفی پیشنهاد خرید هادی خورشاهیان از نمایشگاه
  • پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکس‌های زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است 
  • با یک میلیارد تومان در کجای تهران می‌توان خانه خرید؟/ جدول قیمت
  • طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
  • طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
  • زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
  • (ویدئو) از دست دادن «مهاجرانی» یک اشتباه بزرگ در تاریخ تلویزیون بود
  • مرگ مشکوک دختری که با نامزدش به مهمانی رفت
  • لزوم پیوند کودکان با طبیعت از بدو تولد